از30 روزگی وعروسی تا 40 روزگی و اولین زیارت
یه غیبت طولانی و عدم دسترسی به نت و گرفتاری ها باعث شد نتونم اون جور که میخوام ریز خاطراتت رو برات بنویسم اولین مسافرتت رو چهارشنبه 30 اردیبهشت به همراه بابایی رفتیم خونه پدر من که روز بعد عقد کنون خاله فریده جون بود خیلی خوش گذشت داداشای من که دایی های شما باشن به همراه زن داداش ها و بچه ها اومدن دیدنت و هر کی در مورد شکل و قیافت یه نظری می داد البته در مجموع همه موافق این بودن که بیشتر شبیه بابایی هستی روز بعد هم یعنی 31 اردیبهشت شما 1 ماهه شده بودی و من و بابایی خیلی خوشحال بودیم از اینکه 1 ماه از زندگی تو فرشته کوچولوی ناز کنار ما گذشت خدارو شکر خیلی آروم بودی تو اون دو روز و روز مجلس تونستیم سفره عقدر ...