آزمایش خون و گم شدن کیف مامان
شنبه 21 خرداد ساعت حدودا 10 بود که حاظر شدیم تا بریم آزمایشی که دکتر نوشته بود رو انجام بدیم
حالم بد بود چون میدونستم حتما آزمایش خونه پشت دستای کوچولوتو میبوسیدم و و رگای ظریفت رو نوازش میکردم ولی ته دلم میگفتم شاید هم خون نباشه رسیدیم بیمارستان که گفت ما این تست رو انجام نمیدیمببرینش آزمایشگاه جهاد دانشگاهی وقتی رسیدیم قرار شد تا من برم نوبت بردارم و تا نوبتمون بشه بابایی بره یه کاری تو خیابونای اطراف انجام بده و برگرده بر عکس اکثر آزمایشگاها که همیشه یه نیم ساعتی زمان میبرد تا نوبتمون بشه تا دفترچه رو دادم و نشستم که بهت یه کم شیر بدم نوبتمون شد رفتیم تو اتاق نمونه آقایی که قرار بود ازت تست بگیره گفت من نمی گیرم میترسم و مارو فرستاد پیش یه خانومی که چهره خیلی مهربونی داشت اما خیلی بد عنق و بد اخلاق و اما از حق نگذریم حرفه ای هم بود- نشستم بدون معطلی اون کشه رو بست به بازوی کوچولوت و محکم کشید و تو یه هو پریدی و رنگت قرمز شد و دلم هری ریخ پایین جیغات شروع شد محکم گرفته بودمت یه خانوم دیگه هم بالای دستت رو گرفته بود الهی بمیرم مادر جیغ میزدی دلم ریش میشد تو از یه طرف گریه میکردی خودم از یه طرف دیگه- حس میکردم فشارم افتاده داشت پام و دستم میلرزید وقتی چشمم افتاد دیدم دارن هی سوزنو جلو عقب میکنن تو دستت حالم بد شد کلی خون از دستت میومد اول از دوتا دستت گرفتن بعد گفت برو بشین شیرش بده گفت یکی از سرنگا که از آرنجش گرفتیم خونش لخته شد بیا دوباره وااااااااااااااای دنیا رو سرم خراب شد ایندفعه هم جیغ میزدی سرت و چسبونده بودم به خودم و دیدم وسط جیغ زدنات هی انگشت شصتمو میک میزنی منم گزاشتم که میک بزنی چون آروم تر شدی با عصبانیت و ترس میک میزدی دلم برات کباب شد خیلی حالم بد بود وقتی نمونه سوم رو گرفت و اومدم از اتاق بیرون دیدم بابات 10 باز زنگ زده بی حال و بی رمق اول بهت شیر دادم بعدم زنگ زدم به بابات میگم کجایی میگه من تو آزمایشگاهم شما کجایین من پشت ستون نشسته بودم گفتم جلو اتاق نمونه شماره 7 اومد و گفت از اون موقع اون صدای پوریا بودههههههههههههههههههه؟ گفتم آره گفت تو چرا گریه میکنی اولا اصلاا نمی تونستم حرف بزنم دوم هم اینکه خدایش سوال بی جایی پرسید بابات خلاصه جونم برات بگه که رمق نداشتم از جام بلند بشم اومدم خونه و تو بی حال با چشمای نیمه باز خوابیدی منم دستای کوچولوی چسب زدت و که میدیدم بی اختیار اشکام میریخت ببین مامان دنیا همینه برای هیچ چیزی اول روی خوش نشونت نمیده
گرفتیم با هم خوابیدیم تا ساعتای 6 که دیدم بیدار شدی و هی دستو پاتو میزنی بهم که بیدار بشم و باهات بازی کنم فدای خنده های شیرینت بشم که دلمردگی صبح یادم رفت
هفته دیگه جواب تست میاد ایشالا که چیزی نباشه خیلی نگرانم
----------
یکشنبه صبح دیدم بابایی داره با تلفن صحبت میکنه و دنباله خودکاره تا شماره و آدرسی یاداشت کنه
گفتم چی شده گفت یکی زنگ زده و گفته کیف مدارکتون و پیدا کردیم از روی کارت عابر بانکتون پیگیری کردیم و شمارتونو در آوردیم این شماره و آدرس رو یاداشت کنید و برین مدارکتونو تحویل بگیرین بابات گفت کجا بودم که مدارکمو گم کردم ونفهمیدم -گفتم جواد مدارکت تو پوشه نارنجیسسسسسس تو کشوی میز گفت برو بیار رفتم آوردم شناسنامه و کارت ملی مدارک ماشین و هم براش آوردم گفت پس مدارک تو کجاس گفتم تو کیف دستیم که خودت دیروز دفترچه بیمه پوریا رو گزاشتی داخل و گزاشتی تو ساکش اومدم سر ساک دیدم کیفم نیست
گفت احتمالا وقتی پیاده میشدی من دفتر چه رو دادم دستت سر ساکت رو نبستم افتاده حتما
گفتم داخلش یه دونه سکه از این هدیه های پارسیان و کارت ملی و شناسنامه و تمام کارتای بانکیم بوده گفت هر کی بوده خدا خیرش بده پیدا کرده
(اینقدر هواسم پرت بوده چه موقع رفتن به آزمایشگاه و چه موقع برگشتن که نفهمیدم کیفم نیست)
خلاصه رفت و مدارک و از اون بنده خدا گرفت گویا نگهبان انتقال خون بوده انتقال خون هم کناز آزمایشگاهه وقتی برگشت گفت بنده خدا گفته شناسنامه خانومت رو که دیدم هم خودش ساداته هم شوهرش و هم بچتون ازتون میخوام برام دعا کنین مشکل دارم گره از کارم باز بشه
( بعضی ها دلشون اینقدر پاکه که فکر میکنن همه مثه خودشونن ) به هر حال اگه قابل باشه دعامون براش دعا کردیم و گفتم ای کاش اون سکهه رو مژده گونی میدادی بهش گفت بزار دم دست براش عصر ببرم تا دست کردم تو جیب مخفی کیفم دیدم نیست گفتم حتما هر کی بوده سکه رو برداشته و دیده پول مول یـــــــــــوخ کیفو انداخته و رفته باز خدا خیر این دزده رو هم بده که مدارکمو از بین نبرده چون سالی که میرفتم برای ثبت نام دانشگاه این بلا به سرم اومد و وقتی رفتم پیگیری برای المثنی دهنم سرویس شد اما خدا سازی شد و تو سایت پست سافته مدارکمو پیدا کردم
اینم از هواس پرتی ماما نو بابای تو فسقل که قد دنیا ها دوست داریم
قربون چشمای معصومت بشم فرشته نازم
فعلا همچنان کهیر زدنا ادامه داره حاظرم از چشمام بزنه بیرون و از بدن تو نه