اولین ساعات از آغاز 36 هفتگی
این شبا و روزا همه جور دردی به سراغم میاد و مثل همیشه با فکر اینکه دیگه زمان زیادی برای به آغوش کشیدنت نمونده تحملشون میکنم
دوشنبه 18 فروردین کنترل و چکاپ داشتم که همه چی رو به راه بود و دکتر حسابی به شیکم صاف و سفتم می خندید میگفت مثه سنگه ای ول قرار بود معاینه داخلی انجام بده که گفت چون احتمال لک بینی یا آبریزش هست و با توجه به اینکه میخوای طبیعی زایمان کنی و هنوز 1 ماه دیگه تا تاریخ زایمانت مونده معاینه باشه برای 1 اردیبهشت که یک سونو هم باید اون روز انجام بدم گفت باید از اول اردیبهشت آماده باش باشی امکان داره که زودتر بیاد
من که دوست دارم 9 ماه و 9 روز و 9 ساعت و ... کامله کامل بشه ولی باور که خسته شدم مامان جون شبا از درد کمر و عذاب کشیدن از دست این سوند لعنتی خستم کرده و گرنه میدونم دلم برای لحظه لحظه این روزا و این تکون خوردنا و این سکسکه ها و حتی همین فشارهایی که به دنده هام میدی و جیغمو در میاری تنگ میشه
آهان سرویس چوبت رو هم گرفتیم و آوردیم از صبح اتاقتو چیدم و کلی ذوق کردم خیلی خیلی خسته شدم و الان کمرم و پشتم و دنده هام درد میکنه یه درد همراه با سوزش نه میتونم بشینم نه دراز بکشم توام که فدات بشم یه ذره ملاحظه نمیکنی الان وقته خوابه تو بیداری که چی بشه؟
عکساشم بعدن برات میزارم الان که اصلا فکرشم نکن یه سری وسایل دیگه هم هنوز خونه مامان بزرگه که ایشالا اول اردیبهشت که قراره بیاد میاره
الان دقیقا 1 ساعت از 21 فروردین 93 گذشته و تو وارد 36 هفته شدی 8 ماه تموم شد و وارد 9 ماه شدیم استرس هام کم شده ینی وقتی همه چیو میسپرم به خدا خیلی آرومم فقط دلم میخواد هرچی زودتر فروردین تموم بشه
یه کابوس دیدم دیروز دیدم که سن بارداریمو زیاد حساب کردم ینی2 هفته بیشتر و هنوز 7 هفته دیگه مونده وای خیلی حالم گرفته شد لکنت زبون گرفتم برا چند لحظه به حالت هنگی از خواب بیدار شدم خدارو شکر کردم که کابوس بود
گل پسرم پوریای نازم بی صبرانه منتظر دیدن روی ماهت هستم