31 هفتگی و خرید های 30 هفتگی و کلی شرمندگی
یکی یه دونه من
هفته گذشته 5شنبه وقتی بابایی برگشت تماس گرفت که بیا دنبالم که بریم برای پسرمون هم یه کم خرید کنم منم حسابی خوشحال شدم و جستم حاضر شدم و رفتیم بازار یه سری خرید کردیم فقط موندیم برای سرویس چوبت که نمی دونم میگیریم یا نه چون نیمه خرداد باید اسباب کشی کنیم اینجا هم اتاقی که برای شماست کوچیکه ایشالا هر چی قسمت باشه نفس مامان و موقع برگشتن چون اکرم دوست گگلم صبح زایمان کرده بود دلم میخواست برم دیدنش که اتفاقی از اون خیابون رد شدیم اما بیمارستان و رد کردیم بعد بابایی گفت دور میزنم جاتون خالی اول دو ظرف فرنی گرم گرفتیم خوردیم بعدم من رفتم بیمارستان همراهیشو گفتم بیاد پایین و من رفتم دیدنش ماشالله یه فندق نازی دنیا آورده بود که دلم رفت ایشالا یزدان عزیز زیر سایه مامان بابای مهربونش و زیر سایه رحمت خدا بزرگ بشه
جمعه هم خاله وجیهه جون با دانیال جون اومدن بعد مدتها خونمون و امروز صبح رفتن وای نگو که دانیال چه جیگری شده فدای خنده هاش و صورت گرد مثه ماهش بشم شما و دانیال چون تفاوت سنیتون کمه همبازی های خوبی برای هم هستین ایشالا
خاله وجیهه اومد و کلی شرمندم کرد و خونه تکونیمو برام انجام داد فقط یه سری کارای خورده ریز مونده که باید خودم انجام بدم و آماده بشیم برای عید این ولین عیده که تو هستی و صد در صد این سال برای ما از اون سالهای عالی مشه چون سالی که نکوست از بهارش پیداست و شما هم گل بهاری اردیبهشتی ما هستی
دوشنبه هم رفتم کنترل و وزنم اضافه نشده بود متاسفانه با وجود اینکه حسابی اشتهام زیاد شده هنوز 54 کیلو بودم که کمه اما نگران نیستم چون حتما تا کنترل بعدی که 24 اسفنده جبرانش میکنم شما هم که دکتر میگه همه چیش خوبه فقط یه کم ریزه میزه هستی نگران این هم نیستم چون نی نی هایی که با وزن کمتر دنیا میان خیلی سریع وزن میگیرن و رشد میکنن مثله همین دانیال که 2 کیلو 400 بود و ماشالله الان که 3 ماهه شده حسابی وزن گرفته
دیگه اینگه دکتر یه آزمایش ادرار برای عفونت به خاطر سوند داخل کلیم داد دوباره و به خاطر مشکل قلبی مادرزادیم هم یه اکو داد تا برای موقع زایمانم مشکلی پیش نیاد و در جریان همه چی باشه دکی خوبه و مهلبون برگه بستری هم برام نوشت تا محض احتیاط داشته باشم
این روزا از بدن درد حسابی کلافه شدم سمت چپ بدنم دیگه تمام استخوناش درد میکنه شونه کتفم کمرم پهلوم گوشـــــــــمو که دیگه نگو دردای قفسه سینم هم هر روز بیشتر میشه این هفته هم دکتر به خاطر کوچولویی شما تاکید کرد که همش دراز کشیده باشم به پهلوی چپ چون پهلوی چپ برای رشد نی نی بهتره درد های سمت راست بدنم مثه درد قسمت کلیه و کمر و ران پا و ساق پام هم که برا خودش داستانی شده در روز 2 یا سه مرتبه هم لگنم میگیره که همیشه آزرده و دردناکه دکتر میگه به خاطر رشد و سنگین شدن نی نی به دستگاه فشار میاد و این دردا برات تا آخر بارداری هست
همش خستم و احساس ناتوان بودن عذابم میده دیگه حتی کارای روزمره و ساده هم انجام دادنشون برام سخت شده
خدایا این چند هفته دیگه رو هم ختم به خیر کن یه کاری کن زودتر برام تموم بشه دل تو دلم نیست این فسقلی و ببینم
اوه یه مشکل بزرگ اینه که ما هنوز برات نتونستیم یه اسم خوب انتخاب کنیم من خودم عاشق اسمای
: سپهر-شایان-آراد-آرمان -ارشیا- سهیل -رامتین-جاوید-مسیح و مسیحا - هستم که باید یکیش رو زودتر قطعی کنیم مسیح و مسیحا رو چند روز پیش به طور اتفاقی با بابایی خوشمون اومد و به لیست اضافه کردیم سپهر هم که من از بچگی این اسمو دوست داشتم اما هنوز به توافق نرسیدیم سر یک اسم
----
شرمنده همه خاله های مهربون که نتونستم سر بزنم فقط کامنت هاتونو خوندم و تایید کردم ایشالا سر فرصت به تک تکتون سر میزنم تو انتخاب اسم کمکمون کنید