سونو ان تی
شنبه 27 مهر ساعت 6 و نیم با بابایی راهی مطب شدیم برای انجام سونو ان تی
کمی استرس داشتم توی راه همش به مشکلاتی که متاسفانه پیش اومده بود فکر میکردم
از جمله تصادف هفته پیش و خسارت سنگینی که به هر دو ماشین وارد شد و بدیش این بود که بابایی مقصر بود -فدای سر کوچولوت عزیزم خطر جانی خدا رو صد هزار بار شکر پیش نیومد
اما کمی مسائل دیگه هم پیش اومده بود که چند روزی میشد درگیر بودیم
اندر احوالات ویار هم بگم که دوباره حاله بدم برگشته و شب درمیون سروم و آمپول دارم و اون شب برای سونو باید هم چیزای شیرین میخوردم هم مثانم پره می بود و منم که از مایعات بدم میاد چون به محض خوردن مایعات تهوع و استفراغ به سراغم میاد اما هر جور بود تحمل کردم
خدارو شکر زود نوبتمون شد کمی استرسم بیشتر بود به خاطر وجود چند نفر تو فامیل پدریم که متاسفانه مشکل سندرم داشتن اما دکترم بهم گفت اونا به نی نی من هیچ ارتباط ژنی ندارن
ولی باز هم استرس همراهم بود دکتر تا سونو روشروع کرد تپش قلبم بیشتر شد اما با دیدن قیافه کوچولوت دلم آروم شد دیگه قشنگ نی نی شده بودی سرت دستات پاهات چشمات فدات بشم دکتر هم میگفت جنین زنده با ضربان قلب طبیعی گفتم جنسیتش معلوم نمیشه گفت شانس شما نه معمولا برای بعضی فراد دیده میشه اما گاهی اوقات حتی تا هفته 15 یا 16 هم دیده نمی شه
خوشبختانه ان تی طبیعی بود اما برای اندازه سرویکس گفت استرس داری برو ریلکس شو دوباره بیا
بابایی گفت استرس نداره چرا الان استرس داری منو نینی پیشتیم یه چند تا جک هی در گوشم میخوند و منو میخندوند و دوباره صدام کردن دیگه استرس نداشتم اندازه سرویکس هم خوب بود همه چی نرمال
وقتی میبینم همه چی خوبه و یه فسقل بچه داره تو وجودم رشد می کنه تمام درد و بی حالی و تهوع و بالا آوردن ها برام ناچیز میشه
خدا یا بی نهایت شکرت