، تا این لحظه: 10 سال و 4 روز سن داره

بهترین حس

پسر خاله 2

خدای مهربون شکرت ممنون که دلمونو مثل همیشه شاد کردی اقا دانیال پسر خاله عزیز پسرم 16 آذر ساعت 9 شب صحیح و سالم دنیا اومد دیروز هم یعنی 15 آذر تولد یکسالگی آریای عزیز پسر خاله دیگه پسرم بود الهی من فدای همه خواهر زاده ها و برادر زاده های گلم بشم مامان جون شما چهار دهمین نوه بابابزرگ هشتمین نوه دختری و ششمین پسر از نوه ها و فعلا آخرین نوه هستی لا حول ولا قوت الا با لله ماشالله هزارماشالله چشم نخوریم ایشالله   ...
16 آذر 1392

پسر خاله

عزیزکم معصوم تر از تو  فعلا سراغ ندارم امشب خاله وجیهه دردش گرفته و بردنش بیمارستان گل پسرم خاله سختی های زیادی کشیده برای نی نی دار شدن 2 سال پیش بچش به دنیا اومد و مرد بعدش دوباره باردار شد اما سقط شد نمیدونی این بار چقدر با روی سیاه به درگاه خدا التماس کردیم تا صحیح و سالم بیاد بغل مامانش چقدر ائمه رو واسطه خیر کردیم تا دلمونو شاد کنن تا سختی های گذشته رو فراموش کنیم  برای پسر خالت دعا کن  که سالم و سلامت بیاد پیشمون برای خاله وجیهه دعا کن که زایمان راحتی داشته باشه -------------------------- آبجی های مهربون و خاله های عزیز پسرم برای آبجیم دعا کنید --------------------- خدایا با دلی شکسته و چشمانی ...
16 آذر 1392

تعیین جنسیت

پسر پسر دارم من             قند عسل دارم من   فندق کوچولوی من بالاخره جنسیتش رو رو کرد و همونی که خودم میدونستم و میخواستم شد الهی فدای ی قدو بالاش بشم ایشالا تو لباس دومادی ببینمش و افتخار کنم از اینکه همچین پسر دسته گلی دارم خدایا ممنون لطف و محبت بی دریغت هستم  همین که میدونم کوچولوی نازم صحیح و سالم داره تو شیکمم وول میخوره برام با ارزش ترین چیز دنیاست مامان گلم چند روزی پیشم بود حالم خیلی بهتره  و  خیلی از اینکه شما پسر کوچولوی من شدید خوشحال شدند اطلاعات جالب سونو گرافی رو حتما با عکسش مینویسم برات تا بدونی چی بودی و چی شدی ...
11 آذر 1392

تکرار درد تکراری

باز هم درد درد کلیه هام از سحر شروع شده و هر 20 دقیقه به مدت 30 دقیقه درد میکشم  که نفس کشیدن برام سخت میشه دیشب بالا آوردنام به اوج رسید خورده یا نخوره بالا میومد این  آخری ها احساس میکردم اگه حلقم گشاد تر بود به راحتی روده هام در میومدن    اه چندش یک سرم و آمپول تقویتی هم نوش جان کردم البته بعد کلی مصیبت برای پیدا کردن رگ اما این درد کلیه همچنان ادامه داره برام دعا کنید واقعا روزهای بدی رو دارم   ...
3 آذر 1392

16 هفته ویک روز

گل بهاری مامان این روزا رو با تمام سختی هاش و درد هاش و تهوع هاش و بی قراری هاش فاکتور میگیرم و غرق میشم تو لذت تکون های کوچولوت  که مثل یه مور مور کوچولو یا یه ضربه 1 ثانیه ای حس میکنم اول باورم نمیشد فک میکردم  مال هر چیزی باشه جز وجود تو اما دیروز تو نی نی سایت که خوندم دقیقا متوجه شدم که اونا ابراز وجود های تویه  وای باباتو بگو وقتی میبینه با خودم میخندم میدووه جلو چشاشو گرد  میکنه و متعجب میگه:تکون خورد کلا داستانی داریم با این شیکم به پشت چسبیده من و توهمات بابایی  هر روز میگه امروز شیکمت بزرگتر شده  خدا سایه  این بابای شیطون و از سرمون کم نکنه  عاشقتم دل تو دلم نیست که بفه...
1 آذر 1392

درد کلیه

عزیزکم از روز شنبه دردای کلیه حسابی بی تابم کرد در حدی که عرق میریخت به تنم و نفس کشیدنم سخت میشد و حتی نمی تونستم داد بزنم  حتی از جام نمی تونستم بلند شم تا گوشیمو بردارم و زنگ بزنم به بابابیی   تو همون اوج درد بالا آوردنام هم بهش اضافه میشد و حسابی  بی رمق میشدم مثل  مرده ها میوفتادم و از درد به خودم میپیچیدم  بهتر که شدم به بابایی گفتم  اومد و  رفتیم بیمارستانی که دکترم شبا اونجا بود پزشک کشیک  آزمایش داد اول بعد گرفتن نمونه خون و ادرار مقدار زیاد خون و شن تو کلیه هام دوباره پیدا بود  نمی دونی چه شبی رو صبح کردم از درد  سحر ساعتای 5 درد به اوج رسید و هر 2 دقیقه یه بار توالت لازم بود...
28 آبان 1392

مامان خنگ

نمی دونم چیکار کردم تمام مطالب شدن تاریخشون 25 آبان اومدم موضوع بارداری رو ثبت کردم و  پست ها رو یکی یکی  بهش انتقال دادم که تمام تاریخ هام خراب شدن و یه ساعته دارم گریه میکنم اینم مامانه تو داری؟     دوستان کی میدونه چیکار کنم که درست بشه؟
25 آبان 1392

15 هفتگی = عاشورا

عشق مامان دنیای این روزهای من پر شده از استرس و نگرانی بی اشتهایی ها و تهوع ها انگار تا ماه آخر میخوان همراهمون باشن هنوز بعد گذشت 20 روز از کنترل دوم هیچ وزنی اضافه نکردم درد کلیه و عفونت ادرار هم بهش اضافه شده هنوز رد کبودی سرم ها رو دستام خوب نشده که پشتم از بستری شدن میلرزه و امان از تنهایی که تو این روزها چقدر بیشتر حس میشن یه هفته ای خونه مامانم بودم اما مریضی های جور واجور مامان و بابام حسابی ناراحتم میکردن و باز میترسیدم و یواشکی اشک میریختم و به ظاهر میخندیدم تا ناراحتی من بیشتر ناراحتشون نکنه کنترل سومم 6 آذر ه اما انگار مشکل کلیه و دردهای اعصاب خورد کن رو تا 2 هفته دیگه نمی تونم تحمل کنم و...
25 آبان 1392

دل دیوونم از تو تنها نشونم از تو-یه عکس یادگاری که خودتم نداری

دیشب کلا حال و هوای خوبی داشتم بعد چند روز بی حوصلگی دل تو دلم نبود  حس خوبی داشتم سرحال و پر انرژِی , با وجود اینکه هوا خیلی گرفته بود. رفتم آزمایشگاه جواب آزمایشتو گرفتم و بعد رفتم به سمنت مطب دکتر همش دعا دعا میکرم جای پارک گیرم بیاد تا زود بتونم برم مطب کارای خدا تو اون خیابون شلوغ  انگار جلوی مطب دکتر و واسه من خالی گذاشته بودن گفتم خدا رو شکر فسقلی خیلی خوش شانسی دارم حدودا 2 ساعتی تو مطب الاف شدم نوبتم که شد دکتر با کنترل وزنم و آزمایشات و سونوی شما گفت رشد نی نی خوبه داره تورو می بلعه اما خودت از کنترل اول وزنت ثابت مونده  3 روز بستری برات مینویسم که با کلی قسم آیه و قول که کنترل بعدی خوب جبران ...
7 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهترین حس می باشد